happy birth day

یه سال دیگه هم گذشت …
بهار جونی تولدت مبارک باشه …
ایشالله این بهار جدید زندگیت پر باشه از موفقیت های بیشتر و سلامتی و سر بلندی …
میدونم تو فکر دکتری هستی و شک ندارم که هم لیاقتش رو داری و هم تواناییش رو …
امیدوارم امسال خبرای خوب زیاد ازت بشنوم …
خیلی دوست دارم …
128 ساله بشی ایشالله …
دست بوست هستیم همیشه ….
……..
گیسوی عزیز هم فردا تولدشه ….
خانوم مهندس مبارک باشه تولدت …
خب امسال هم نوبت شماست ….
ببینم چی کار می کنی …
دیگه چیزی نمونده …
یادت باشه قول دادی که شرینی ما فراموش نمیشه ….
گیسوی عزیز ( پریسا ) امیدوارم سال جدید برای تو عزیزم هم پر باشه از موفقیت و سلامتی و سربلندی …
128 ساله بشی ایشالله …
………….
…………………………..
….. سهیل .

بی خداحافظی

به هر چی که نگاه میکنی بهاری شده …
جز دل من که بهارش زود پاییز شده و خزون …
تو دلم کلی درد دارم و نمیدونم به کی بگم …
دیگه کی میاد بشینه دل دردیامو باصبوری گوش کنه …
آخه بی وفا بین منو تو کلی خاطره بود …
همه رو یادت رفت …؟
یادت رفت به هم قول داده بودیم تو دکتر پا بشی و من مهندس بیل …
تو بیای پای عزیزم رو شفا بدی و منم بیام بالای شیروونی خونتون یه برج پنت آس بسازم …. با جکوزی و ماهواره …
یادت رفت چقدر تو یادمون رو تراس پنت آس کباب منقلی خوردیم …
چقدر برای دختر زینت خانوم ادا در اوردیم …
یادت رفت نذر کرده بودیم که اگه به آرزمون رسیدیم هر شب بیایم رو تراس و از آسمون خدا رو نگاه کنیم …
که دیگه تنها نباشه …
یادت رفت …
چه قصه ای بود و چه غصه ای شد …
شعر هایی رو که برات گفتم رو همیشه دوست داشتم مریم حیدرزاده برات دکلمه کنه …
ولی الآن فک میکنم بهتره بدمش مرحوم آغاسی بخونه برات ….
که سوزش به جونم بشینه …
شنیدم گفتی بذار بره گم شه …
باشه …
میرم گم میشم …
ولی آخه دیگه کیو پیدا کنم که خاطر یه ناقص عقل و کچل رو بخواد …
اونم تا پای جون …
دروغ نگم نه تا پای جون ولی تا پای چشم که خواستی …
اندازه یه بادمجون گنده که خشایار به خاطر من پای چشمت کاشت …
گفتن نداره ها …
ولی منم عوضش هموش شب به خاطر تو خواب دیدم که گوشش رو گاز گرفتم …
اینا اسمش دوست داشتن نیست …!!!
این رسمش نبود ممد …
ای کاش اندازه یه قوطی کبریت هوای دل یارتو داشتی …
اشکال نداره …
اما به خاک آقات که همیشه براش دعا میکنم تا یه روزی دوباره جوونه بزنه و از زمین بیاد بیرون …
همیشه دوست داشتم و دوست دارم …
با تمام بی وفاییات پشت سرت آب ریختم تا زودی بر گردی …
…………
……………………………
…….. سهیل .
پ.ن: رفقا ببخشید نتونستم بیام و شخصا عید رو تبریک بگم … امیدوارم سال خوبی داشته باشید.

آتیش بازی

با تموم سر و صداش …
با تموم آتیش و نارنجک و ترقه هاش …
با تموم تدابیر و دستورات جناب رادانش …
با تموم بزن برقص و مستی و شنگولیش ….
با تموم آجیل و قاشق زنی و شب نشینی هاش …
چهارشبه سوری 86 هم …
با تموم خاطره هاش …
تموم شد …
…..
……………….
…..

Liberty

شاهد بودیم ملت همیشه در صحنه….!
همه …
دادن …
رای …!
و به لطف این ملت …
مجلس هشتم پر شور تر از مجلس هفتم …
و دیگر از اعتیاد و گرانی و بی کاری و ترافیک و تورم و دزدی و اختلاس خبری نخواهد بود …
و همش عشق و صفا و انرژی هسته ای ….
..
…………..!!!!

 

Perpetuate

 اما نه …
هنوز خیلی مونده …
ولی خب …
خیلی از این خیلی ها ، خیلی خیلی زود گذشت …
میگم مهندس به نظرت تا کجا …؟! تا کی …؟! واسه چی اصن …!؟
فایده ای هم مگه داره …؟!
آخرش چی …؟!؟؟؟
وقتی تو رو واسه چیزی که قراره بشی میخوان …
اون وقت تو …
….!!
آخه چی بگم من …
بی خیال بابا …
عادت کردیم به بازیای روزگار ….
نمیدونم چرا چند وقته حس می کنم که دارم به آخراش میرسم …
اما نه …
هنوز خیلی مونده …
ولی خب …
خیلی از این خیلی ها ، خیلی خیلی زود گذشت ….
آره مهندس …
خیلی زود گذشت ….
…………………
……
……………..

 

سهم من

از وقتی درخت گیلاس حیاطمون خشک شد …
باه بایی دلش غربت زده شده …
دلش گرفته …
شما شاید ندونین…
مردا زیاد دلشون می گیره ، ولی خب به روشون نمیارن …
البته فقط مردا که نه…..همه آدم بزرگا…
آخه اونا…
مثل من و تو نیستن که بشه دلشون رو با این بستنی بلندای جلو پارک ملت و قایق دوچرخه ای خوش کرد…..
مثل من و تو نمیتونن هر وقت درد دارن داد بزنن و اشک بریزن تا آروم بشن….
مثل من و تو نیستن که هنوز معنی دروغ و ریا و حسادت و کینه و غرور را نمی فهمیم….
اذیت نکن ممد …
دل دردیام رو دارم می نویسم دیگه …..
بی شعور نحس…
بذار باه باییم بیاد میگم با کمربند سیاهه ، کبودت کنه…
اصن حالا که اینجور شد لوت میدم و به همه میگم …
میگم که الانی از این شلوار دخترونه ها هست که یه پاچه بیشتر نداره و آدم باید دو تا پاشو بکنه تو همون پاچه ، پوشیدی ….
تازه سه روز هست که میپوشه …
از همون روزی که اینجاشو خوشگل کرده بود و همه رفته بودیم تماشا این شلواره پاش بود…
تازشم اصن از کجا معلوم اینجاش خوشگل شده باشه…من که ندیدم …
با اون وضعی که ممد اونروزی داشت و هی آه و ناله می کرد، من فکر نکنم دیگه چیزی از اینجاش مونده باشه…
همینه دیگه …. مردانگی دارد درد ….
چیه بغض کردی….بچه ننه…
میخوای چوقولیمو پیش آقای قصابت هم بکنی …خب بکن …..
من که ازش نمی ترسم…..یعنی میترسم ها…اما یه ذره….اونم فقط از سبیلش…
وای…..
چه بامزه …
وقتی لب ور میچینی لپات گل میندازه …
بذار آینه بیارم خودتو ببینی…
….نگاه کن…
راستی….
نکنه تو هم تو دلت هوای زیارت آقاست…
آره ممد…؟
دلت راحت…
آقا طلبیده…
که آوردنت خونه ما…
آخه خونه ما کربلاست…..
پر از مصیبت…
دیواراشو نگاه نکن که با حافظ پر شدن….
رو دیوارا غزل نوشتیم….که مرثیه ها دِقِمون ندن…
تو رو خدا اشکهاشو نگاه کن…
آخه بچه تو ناسلامتی پسر قصاب محلی…پس فردا باید بری جای آقات وایسی…
هر روز به سلامتی بازگشت حاج آقاها از اونور دنیا گوسفند باید قربونی کنی…
قربونی….
قربون دل خودمون برم…
که طاقت نداریم سر ببریم….
بذار سرمون رو ببرن…
قربونی بودن هم کار هر کسی نیست….!!!
قربونی بودن دل می خواد … جیگر می خواد …. مردشو می خواد ….
چی می گفتم…
اصن یادن رفت…
آهان….
از درخت گیلاس می گفتم…
درخت گیلاس….
کی میگه درختا احساس دارن…همه چی رو می فهمن…؟!
همش دروغه … همش کشکه …
از اول بهار هر روز که باغچه رو آب میدادم هی تو گوش درختمون خوندم که باه باییم داره موهاش میریزه ….لااقل یه امسال رو غیرت کنه بهمون هویج بده…
اما نداد که نداد…
از سر لجبازی بود یا چیزه دیگه ، نمیدونم…
آخرشم خشک شد و باه باییمونم کچل …
هی روزگار …
چرا اینقدر زود میگذری از همه چیز …؟
پس سهم من چی میشه …؟!
…………………………………………………..
…………………………………………………..
دعای شب دوشنبه:
خدایا ….
اون روزایی که توش زیاد غصه می خورم….شباش بیا به خوابم…
حرف بزن با من … حرف بزن با من …
به من دلداری بده…به من نوازش برسون….
با همه نداریهام ، با همه آرزوهام ….
با من مهربون باش.
………….
……………………………
……….. سهیل .