پنجره تنها

اول یه دور خیز ….
بعد باید دو دستی شیرجه زد توش…
دیدم بعضی ها هم که خیلی عجله  دارن با کله و بعضی ها هم روم به دیوار با پشت شیرجه میزنن که خطر سوختگی و بعضاً پارگی هم داشته …!
بعدش باید غوطه‌ور شد…
هه …!
البته زیاد طول نمی کشه تا بفهمی که هیچ خبری نیست توش …
اون وقت نوبت دست و پا زدن و شنا کردنه تا شاید برسی به یه ساحلی و …
نمیدونم شاید اندکی آرامش ….
…………..
پ.ن:یادته رفیق….؟
پ.ن:برام از عشق بگو …!
…..
………………..

15 thoughts on “پنجره تنها

  • مارس 10, 2011 at 5:39 ب.ظ
    Permalink

    به تمام شدنم…

    شاید بداهه هایم را
    فراتر از باد نوشته باشم
    شاید پا از گلیم بالاتر نهاده ام
    حالا که سکوت
    بیشتر از همیشه فراگیر شد

    میخواهم به دریا بزنم

    به موج و سرگردانی باد
    به بیابان …به بیراهه های گم شدن
    کمی حوصله کن تا

    دیشب را بگویم برایت

    چشم های قشنگت را در خواب دیده ام
    و نم نم آیه های آسمانی ات را
    که عاشقانه می بارید
    پرواز میکردم … آواز میخواندم
    عاشقی میکردم

    که ناگاه
    تگرگ و باد هجوم آورد
    ز جا کند در های آسایشم

    چیزی به دق کردنم نمانده است بانو
    زیر توده های یخ کرده برف تلمبار شده ام
    آوخ که زمستان سختی ست این سال
    پشت هم برف …
    تگرگ …و یخهای قندیلی منجمد
    تو میدانی و ندیدی
    تو می بینی و باور نمیکنی
    تو میخواهی و نمیخواهی

    به کجا پناه برم ؟
    بهتر از مهر بانی تو
    هنوز نیافته ام و نخواهم یافت.
    کنایه بزن
    ناسزا بگو
    با خشم بتاز بر من
    اما بی اعتنا مباش
    به فکر ساختن شعری هستم
    از نر مه های پرنیانی مهربانی ات
    من فریاد میشوم
    تو خاموشم میکنی ؟
    من عشق می ورزم
    تو گناهکارم میخوانی ؟
    سر باختن دارم جنس بداهه هایم را
    همه را در دایره ریخته ام
    بادا باد
    خوش به حال آن سکوت بی اعتنا
    چیزی به دق کردنم نمانده است بانو …

    فوریه دوهزار و هشت …///

    اهورامزدایی بمانی…///

    Reply
    • مارس 11, 2011 at 11:52 ق.ظ
      Permalink

      کلمبوس…. :U بنده هم متشکرم A)

      Reply
  • مارس 10, 2011 at 10:47 ب.ظ
    Permalink

    يادمه رفيق ديرين من!
    انگار همين ديروز بود… راستي! پنجره ي من هم اينروزها تنهاست….
    چه وجه تشابهي!!

    Reply
  • مارس 10, 2011 at 10:51 ب.ظ
    Permalink

    نوشته ي اينبار كاملترين، زيباترين و رساترين تعريفي بود كه ميشد از عشق ارائه داد!
    يادمه يه بنده خدايي يه جايي نوشته بود:(منم مثل شما روم به ديوار!!!) عشق و ازدواج مثل دستشويي مي مونه؛ عده اي هميشه پشت در اش ايستاده اند و با هول و عجله، اين پا و اون پا مي كنند كه برن داخل؛ و اونهايي كه اون تو هستند به هر ترتيب ميخوان بيرون بيان!!! :V ……..
    راست و دروغش پاي خودش!!!
    ولي در كل، نوشته ي اينبار كاملترين، زيباترين و رساترين تعريفي بود كه ميشد از عشق ارائه داد!
    😉

    Reply
    • مارس 11, 2011 at 11:55 ق.ظ
      Permalink

      بهار تعریف نکنه ازمون کی تعریف کنه …..فدای مهربونیات …. -* Y

      Reply
  • مارس 10, 2011 at 10:52 ب.ظ
    Permalink

    اينم A) واسه داداش مهندس خودم كه آرزو شده برام تو لباس دامادي ببينمش!! :X Y

    Reply
    • مارس 11, 2011 at 11:54 ق.ظ
      Permalink

      بهار جون بی خیال حالا %) ….یه آرزو دیگه :X

      Reply
  • مارس 12, 2011 at 7:27 ب.ظ
    Permalink

    kolan khasiyate adamst be on chizi ke mikhan vaghti miresan vasashon kheili zod adi misheh :W …kolan to in zendegi hich khabari nist refigh`

    Reply
    • مارس 17, 2011 at 12:13 ب.ظ
      Permalink

      هست…..خبر هست …..شک نکن ….

      Reply
  • مارس 12, 2011 at 7:29 ب.ظ
    Permalink

    dar zemn esme ino eshgh nemishe gozasht

    Reply
  • مارس 13, 2011 at 12:15 ق.ظ
    Permalink

    سلام داداشی مهربون.خوبی؟ نکنه عاشق شدی که اینقد خوب میتونی تعریفش کنی؟؟؟؟؟؟راستشو بگو مهندس اگه عاشق شدی بگو اینهمه آبجی داری باهم دست بکار شیم بفرستیمت قاطی مرغا که خیلی داره بهت مجردی خوش میگذره 😀 :X بیا وبم اینقد بی معرفت نباش :X

    Reply
    • مارس 17, 2011 at 12:09 ب.ظ
      Permalink

      ای بابا رها ….خجالتمون میدی ….ما یه عمری قاطی مرغا زندگی کردیم :N ….فقط کم مونده بلا به دور تخم دو زرده هم بکنیم که دیگه کار به اونجاها نکشید … 😀

      Reply
  • مارس 14, 2011 at 12:39 ب.ظ
    Permalink

    سلام
    شاید بشه گفت تعریفی از ازدواجه اما تعریف عشق نیست… اگه هم میگن هست بازم تعریف “عشق” نیست. منظورم عشق واقعیه نه چیزی که ازش به عنوان عشق یاد میشه!

    به سلامتی امسال هم به پایان خودش نزدیک میشه
    یه سال ِ دیگه از عمرمون گذشت
    خوب و بد
    زشت و زیبا
    سخت و آسون
    درست و غلط
    هر چی بود گذشت . حالا باید بشینیم و دو دو تا چارتا کنیم و ببینیم چه
    سال نو پیشاپیش مبارک

    Reply
    • مارس 17, 2011 at 12:06 ب.ظ
      Permalink

      مرسی خانوم ماری ….شاید هم تعریفی از عشق هایی که منجر میشه به ازدواج باشه ….البته شاید….!!
      ………
      منم برای شما و بی دل عزیز هم سالی پر از شادی و سلامتی و برکت آرزو میکنم ….
      سال نو شما هم پیشاپیش مبارک باشه.

      Reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *