این اصن خنده دار نیست …
من تو اتاقم یه پنجره دارم …
خب …
این پنجره اتاقم یه پرده داره که یه گوشش رو سوراخ کردم …
بعضی وقتا از این لا ، از این سوراخی که گوشه پرده اتاقم هست خدا رو تماشا میکنم و باهاش از این لا حرف میزنم …
اسمشو گذاشتم سوراخ دعا …
تا حالا چیزای زیادی به طرف آسمون پرتاب شده …
مقداری آرزو ، مقداری داد و بیداد، یه عالمه غر و گریه و ناله و غیره و ذالک …
گاهی که جو گیر ارتباطات سوراخ دعایی خودم میشم یه هو به خودم میام و میبینم دستامو گرفتم اونوری و دارم بلند بلند چیزایی رو میگم که …
خب به هر حال نباید گفته بشه…!
حالا این که خوبه …!
از همه تابلو تر اون موقعیه که میبینم سرکار خانم دختر همسایه دم پنجره مشرف به اتاق من مشغول سیگار کشیدن و تماشای کمیک عاشقانه و صامت منه..!
و من منتظر میشم تا فردای اون روز موبایلم زنگ بخوره و …
خب اینم یه جورشه..!
به هر حال یه چیزایی رو ….
هیچ وقت ….
نمیشه انکار کرد …!!!
……..
…..
…………….