تولدت مبارك باشه داداش كوچولوي من!

جونم برات بگه عمه جون! روزي كه بابا سهيلت به دنيا اومد بابا مرتضي( بابا بزرگتو ميگم!) كلي ذوق كرد!
اصلا كيه كه از تولد يه بچه خوشحال و ذوق زده نشه!
خلاصه يه نامه اي نوشت واسه بابات كه من امروز با اجازه اش مي نويسم اينجا تا تو هم بخونيش………ببيني چقدر بابا سهيلت عزيز بوده و هست……..
.اما شرط داره عزيز عمه……….شرطش اينه كه اينقدر پا پيچش نشي كه واست مامان بياره!
ببين هرچي وقت خودشو داره………..حتي يه برگ كه قراره از درخت بيفته زمان داره… زودتر از اون نمي افته……..
وقتش كه شد مامان خانوم تو هم از راه مي رسه انشاالله!……..آ قربون برادرزاده گلم برم من!
حالا بيا نامه رو بخونيم با هم :

«سهيل» اي كودك دردانه من
چراغ تابناك خانه من

بگو بابا! چطوره حال سركار؟
صفا آورده اي مشتاق ديدار

سهيلم منتي بر ما نهادي
كه پا بر ديده بابا نهادي

به تو گفتم در اينجا پاي نگذار
عنان مركب خود را نگه دار

در اين سامان به غير از شور و شر نيست
شرافت جز به دست سيم و زر نيست

شرف اصلاً خريداري ندارد
نجابت هيچ بازاري ندارد

همه درنده يك سر دو گوشند
همه گندم نماي جو فروشند

جوانمردان تهي دست و تهي پاي
لئيمان را بساط عيش بر جاي

نصيحتها تو را بسيار كردم
مواعظ را بسي تكرار كردم

كه اينجا پا منه كارت خرابست
مبين درياي دنيا را … سراب است

ولي حرف پدر را ناشنيدي
زحوران بهشتي پا كشيدي

قدم را از عدم اينسو نهادي
به گندآباد دنيا رو نهادي

كنون ديگر روا نبْوَد ملامت
مبارك مقدمت، جانت سلامت

تو هم مانند ما مامور بودي
در اين آمد شدن معذور بودي

كنون دارم نصيحتهاي چندي
بيا بشنو ز بابا چند پندي

نخستين آنكه با ياد خدا باش
ز راه دشمنان حق جدا باش

ولي راه خدا تنها زبان نيست
در اين راه از رياكاران نشان نيست

خداجو با خداگو فرق دارد
حقيقت با هياهو فرق دارد

خداجو را هواي سيم و زر نيست
بجز فكر خدا فكر دگر نيست

مرو هرگز ره ناپاك مردان
ز ناپاكان هميشه رو بگردان

اگرچه عيب باشد راستگوئي!
ولي خواهم جز اين ، راهي نپوئي

اگرچه دزد كارش روبراه است!
ولي دزدي به كيش من گناهست

اگر دستت تهي شد دل قوي دار
به راه رشوه خواران پاي مگذار

خدا را از سر جان بندگي كن
به نيروي خدا رخشندگي كن

نصيحت ميكنم تا زن نگيري!
تو اين قلاده بر گردن نگيري!

نمي گويم كه مامانت جفا جوست
اگر يك زن نكو باشد فقط اوست

زن من بهترين زنهاي دهر ست
ولي با اينهمه زن عين زهر ست!

سهيلم هوش خود را تيزتر كن
ز ابليسان آدم رو حذر كن

تو با ما بعد از اينها خوبتر باش
انيس مادر و جان پدر باش

بُوَد چشم اميد ما به دستت
من و مادر فداي چشم مستت

به عمر خويش با ما باوفا باش
به پيري هم عصاي دست ما باش

دلم خواهد كه بينم شادكامت
نشيند مرغ خوشبختي به بامت

من از اول « سهيلت » نام كردم
تو را با روشني همگام كردم

پس از ما گر كسي خير تو را خواست
خدا اول پس از او هم «سميرا *» ست

شما بايد كه با هم جمع باشيد
به تيره راهها چون شمع باشيد

بهين چيزي كه شهد زندگانيست
فقط يك چيز …آنهم مهربانيست

پس از ما يادگار ما شمائيد
نشان از روزگار ما شمائيد

دلم خواهد كه روي غم نبينيد
بجز آسودگي همدم نبينيد

نصيحتهاي من پايان گرفته
ولي طبعم ز لطفت جان گرفته…………

**************************************************

سهيل مهربونم! برادر عزيزم…………اين تنها هديه در خور بضاعت من بود. اميدوارم ازمن قبولش كني.
رزو مي كنم هميشه در سايه پروردگار بزرگ و در كنار خانواده عزيزت سالم و خوشبخت باشي.
خواهرت بهار
16/1/1386 هجري خورشيدي

__________________________________________________
پ.ن : شعر از شاعر هميشه محبوب من « مهدي سهيلي» ست. اميدوارم اگر در قيد حيات است پاينده و سلامت باشد.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *