جاده …
مزرعه …
مترسک …
هه …!
یاد تو افتادم …
یاد رفاقتمون …
درست عین تو می خندید …
کلاغا دورش جمع شده بودن و تو چشاش نوک میزدن …
از این ور جاده برات دست تکون دادم …
از این که شاید کلاغا از رو شونت بپرن ….
هیچ عکس العملی نشون ندادی ….
همون لبخند بود، فقط …!!
نخواستم دیگه مزاحم بشم …
تورو با رفیقات تنها گذاشتم و …
رفتم به طرف مقصدم …
………
………….
….