Month: ژانویه 2008

نکنید …
تو رو خدا این کارا رو با خودتون نکید …
این رسم روزگاره …
بخند حاجی …
می گذره …
خب دیگه ….
چه میشه کرد …
گاز نداریم …
هه هه …
……………………..
……
پ.ن: تو حال خودمون بودیما ……ای بابا.

آخ گفتی برف …
می دونی چی می چسبه تو این سرما …؟!
چی آدمو داغ می کنه …؟!؟
….
……………
….
پ.ن: فکر کنم به غیر از یه آغوش بی دغدغه یه چیز دیگه هم می خوام .

یکی بود که هیچی نداشت …
یکی بود که همه چی داشت …
…..
جفتشون مردن …
….
……………
….

عمیق که نگاه می کرد …
چیزایی می دید که فکرشم تا حالا نکرده بود …
……
چقدر ساده و بچه گانه …
با یه لبخند شروع شد همه چی …
…..
……………….
…..

مهم اینه که چه جوری نگاه می کنی …
دنیا هنوزم قشنگه …
هنوزم میشه اون بالا …
یه چیزایی پیدا کرد ….
…
….
…………….

 

این نیز گذشت …
دارم به تاریخ نوشته ام نگاه می کنم …
شد 2008 …
و یه حرف تکراری که تو ذهنم هی داره تکرار میشه…
….
چه زود گذشت …
….
………….
……. سهیل .