نه من … نه تو

یه قانون جدید تو رفاقت و دوستی پیدا کردم …
…..
روز اول تو از پشت میای و چشمای منو می گیری ….
که نشناسم تورو …

روز دوم من از پشت میام و چشمای تو رو می گیرم…
که نشناسی منو …

روز سوم هم که دیگه همدیگه شناختیم ، چشمامون رو می بندیم و نمی بینیم…
نه من تو رو … نه تو منو ….

………….
……
…………………. سهیل .

 

Personality

وقتی یه چیزی رو ازت میگیرن …
یا باید پس بگیریش …
یا یه جوری ، یه چیزایی رو جایگزینش کنی …
حالا فرقی نمی کنه هویت باشه یا مملکت …
خب خیلی منطقی و جالبه …
مثلا بیایم اسم اتوبانمون رو بذاریم خلیج فارس یا لیگ فوتبالمون رو….
یا مثل بنده خدایی که دیشب اخبار نشون میداد ، اسم بچمون رو …
و با لبخندی ملیح امیدوار باشیم به آینده ی روشن این سرزمین و ملک پدری که پر است از اسمهای جدیدتر برای بچه ها و خیابون ها و شهر ها و زندگیمون ….
………
………………………

…………………

خدا کنه بارون بیاد

فک که میکنم فقط یه چیزی به ذهنم میرسه …
….
یه روزی واسه خودش کسی بود و برو بیایی داشت …
اما حالا حتی قادر نیست تو سن 39 سالگی یه لیوان آب دستش بگیره و راحت بخوره …
ام اس جوری باهاش رفتار کرده که تنها آرزوش مرگه …
کلی باهاش صحبت کردم …
کلی بهش امید دادم که علم داره هر روز پیشرفت میکنه و بی شک همین روزا درمان این بیماری هم پیدا میشه …
اما آخرش وقتی جای بخیه های روی رگ دستش رو بهم نشون داد بی خیال هر چی صحبت و امید دادن شدم …
می گفت: سهیل ام اس برای من اصلا مهم نیست …
– خب تقدیر خدا اینجوری بوده … من با مریضیم کنار اومدم …
– اما وقتی می بینم زن و بچه و پدر و مادر و کل خانواده حتی عید هم نیومدن یه حالی از من بپرسن …
– اون وقت تنها به امید این شبا می خوابم که صبح بیدار نشم …
خیلی سخته …
قاطی حرفاش می خنده …
بهش میگم خرجیت رو از کجا میاری …
اما هیچی بیشتر از این برام دردناک نبود که با نیش خند می گفت با 30 هزار تومن کمیته امداد امام خمینی …!!
30 هزار تومن …!
آخه چی باید می گفتم …
همین که تونسته بودم خودم رو جلوش به زور نگه دارم تا هق هق گریم نگیره ، شاهکار کرده بودم …
نمی دونم چقدر خجالت می کشید وقتی داشتم نهار رو با قاشق دهنش میذاشتم …
کلی باهاش شوخی میکردم که راحت باشه پیشم …
اما …!
…….!
فک که میکنم فقط یه چیزی به ذهنم میرسه …
آره رفیق …
ماها خیلی نا شکریم …
……
………………………
پ.ن : خدایا همه مریضا رو خودت شفا بده … خدایا نذار هیچ بنده ای خار و ذلیل بشه … خدایا به بزرگیت به رحمتت به مهربونیت به تمام عظمت و خداوندیت ببخش مارو .
………….
…..
……….

 

Wing

همه آدما پرواز رو دوست دارن …
ولی دلیل نمیشه که اگه پرواز بلد نیستی ….
از بلندی بپری پایین یا پاتو رو بال دیگران بذاری …
….
……………
حالا پرواز کردن و اوج گرفتن پیش کش …
آدم باش یه کم ….
فقط یه کم …
…….
………………………. سهیل .

Glory

نامردای غربتی …
دلشون سنگیه …
نگاه نکردن …
فقط زدن چراغهای رابطه رو شکستن ….
هه …
رابطه …
یاد سردار زارعی افتادم …
بنده خدا فقط رابطه برقرار کرده بود ….
یادش رفته بود اونایی که رابطه دارن ضابطه هم باید داشته باشن ….
خب بی تجربه بود طفلکی …
باشه سرمشق سر دار بعدی …. 

……………….
……….
بزن باران كه دين را دام كردند….شكار خلق و صيد خام كردند
بزن باران خدا بازيچه اي شد….كه با آن كسب ننگ و نام كردند
…..
………………….

update

آره رفیق …
دوستی های امروزی همشون تاریخ انقضاء داره …
رفاقتامون مزه ش عوض شده …
مرام و معرفت کم یاب شده …
محبت و صفا به هر کسی نمیرسه …
هم دلی و هم زبونی هم که دیگه دمده شده ….
دیگه تموم شد اون روزای خوب گذشته …
آره رفیق …
البته شکایتی هم نیستا …
به قول یه عزیزی باید روشن فکر بود …
باید آپدیت بود همیشه …
بله …! هستیم ….
ولی قدیما همه چی یه حال دیگه داشت ….
یادته …
آدامس خروس رو …؟!
….
………………………..
…..

سرسپرده

بابایی هم که دیگه مثل قدیما نیست …
حس میکنم منو هم کم کم داره فراموش میکنه …
معلوم نیست چی کار میکنه …
یه روز ته چاهه و یه روز تو هوا … یه روز شماله و یه روز جنوب …
خیلی فرق کرده …
نمیدونم …
شاید من مثل قبلنی ها نیستم و درک و فهمم بیشتر شده …
ولی ای کاش هیچ وقت درک و فهمم بزرگ نشه …
من دوس ندارم …
دوس ندارم بفهمم خیلی چیزا رو …
دوس دارم بشینم و ساعتها آهنگ های قدیمی اندی رو گوش بدم ….
دوس دارم برم جلو پارک ملت و بستنی نیم متری بگیرم و بریزم رو لباسم ….
دوس دارم تو خیالم با مامانم و آبجیم برم قایق دوچرخه ای سوار شم ….
دوس دارم دس باباییمو بگیرم و برم قدم بزنم ….
دوس دارم برم بالای چاراه یاسر و تهران رو نگاه کنم …
دوس دارم آرزو کنم که ای کاش تموم ذرت مکزیکی های دنیا مال من بود …
دوس دارم …
دوس دارم …. من خیلی چیزا رو دوس دارم …
ولی از همه اینا بیشتر باباییمو دوس دارم …
دوس دارم که باباییم خوشبخت شه …
دوس دارم همیشه سر بلند باشه …
حتی اگه اون ……………..!!!
نمیدونم ….
حس میکنم منو هم کم کم داره …
……….
……………………….
…….. سهیل .

زندگی زیباست

هر روز داریم بزرگتر میشیم …
به سرعت برق و باد …
می گذره داشته ها و نداشته هامون …
خاظره ها … دوستی ها و دشمنی ها ….
یادش بخیر …
چقدر روز و شبا رو دونه دونه حساب می کردیم تا بشه 18 سالمون …
…..خوشحالم …
خدا را شاکرم که به اون چیزی که می خواستم نزدیکم …
همه چیزم از عنایت و بزرگی خودشه …
خداجون مخلصتیم همیشه …
………….
مرسی بهار بابت تبریکت … ماری جان از شما هم ممنونم …
……..
……………………..
….. ماهزاده .