فک که میکنم فقط یه چیزی به ذهنم میرسه …
….
یه روزی واسه خودش کسی بود و برو بیایی داشت …
اما حالا حتی قادر نیست تو سن 39 سالگی یه لیوان آب دستش بگیره و راحت بخوره …
ام اس جوری باهاش رفتار کرده که تنها آرزوش مرگه …
کلی باهاش صحبت کردم …
کلی بهش امید دادم که علم داره هر روز پیشرفت میکنه و بی شک همین روزا درمان این بیماری هم پیدا میشه …
اما آخرش وقتی جای بخیه های روی رگ دستش رو بهم نشون داد بی خیال هر چی صحبت و امید دادن شدم …
می گفت: سهیل ام اس برای من اصلا مهم نیست …
– خب تقدیر خدا اینجوری بوده … من با مریضیم کنار اومدم …
– اما وقتی می بینم زن و بچه و پدر و مادر و کل خانواده حتی عید هم نیومدن یه حالی از من بپرسن …
– اون وقت تنها به امید این شبا می خوابم که صبح بیدار نشم …
خیلی سخته …
قاطی حرفاش می خنده …
بهش میگم خرجیت رو از کجا میاری …
اما هیچی بیشتر از این برام دردناک نبود که با نیش خند می گفت با 30 هزار تومن کمیته امداد امام خمینی …!!
30 هزار تومن …!
آخه چی باید می گفتم …
همین که تونسته بودم خودم رو جلوش به زور نگه دارم تا هق هق گریم نگیره ، شاهکار کرده بودم …
نمی دونم چقدر خجالت می کشید وقتی داشتم نهار رو با قاشق دهنش میذاشتم …
کلی باهاش شوخی میکردم که راحت باشه پیشم …
اما …!
…….!
فک که میکنم فقط یه چیزی به ذهنم میرسه …
آره رفیق …
ماها خیلی نا شکریم …
……
………………………
پ.ن : خدایا همه مریضا رو خودت شفا بده … خدایا نذار هیچ بنده ای خار و ذلیل بشه … خدایا به بزرگیت به رحمتت به مهربونیت به تمام عظمت و خداوندیت ببخش مارو .
………….
…..
……….
آمین……
خدایا همه مریضا رو خودت شفا بده … خدایا نذار هیچ بنده ای خار و ذلیل بشه … خدایا به بزرگیت به رحمتت به مهربونیت به تمام عظمت و خداوندیت ببخش مارو .(گريههههههههههههههههههههه)
آره………. زدي به هدف! بزرگترين درد و بدبختي ما اينه كه خيلي ناشكريم. خيلي……….