دیشب سردم بود …
گرمم نکردی …!
با اینکه گرم بودی … اما پتوی منو هم سوزوندی …
بعد توقع داری بهت بگم مرسی …؟!
هه …
دیشب برف می اومد …
من لای دونه های برف تو آسمون دنبال تو می گشتم …
حدس می زدم اگه بیای پایین احتمالش خیلی کمه که تو حیاط ما بیافتی …
می خواستم وقتی اومدی تنها تو حیاط نمونی تا سردت بشه …
و روی سرت کلی برف بشینه …
بعد من بدبخت بیام منت کشی تا بخوای بغلم کنی …
اما نیومدی و من تنهایی سردم شد …
و روی سرم کلی برف نشست ….
شاید امشب هم بیام …
نمیدونم …
تو هم می یای ..؟
اگه خدا اجازه نداد …
از دستش فرار کن بپر پایین …
قول میدم …
این بار پیدات کنم …
………….
……………………….
………
پ.ن:بهار زندگیم با تو پر برفه ..!