آرزوهای من اینقدر بزرگن که بعضی وقتا خودم جلوشون احساس کوچیکی می کنم…
نمی دونم اینم کار خداست یا کاره دله …
من و دلم و خدا قبلنا باهم قرار گذاشته بودیم …
قرار گذاشته بودیم که همیشه کنار هم باشیم …
اما دلم وسط راه هوایی شد و …
رفت …
فک کنم کار خدا بود …
آخه دیگه مثل قبل نبود باهام …
یا شایدم من باهاش …
نمی دونم …
شاید اونم فهمیده بود آرزوهام خیلی بزرگن و …
من کوچیک …
حالا من موندم و خدا …
خدایی که اینقدر بزرگ هست که آرزوهام حتی به چشم هم نیاد …
می دونم …
اون خیلی خیلی بزرگتر از آرزوهای منه …
………………………………..
…………………..
……… سهیل .