صدام گرفته بود …
دلم بدتر از صدام …
خدا داشت با فرشته هاش پچ پچ میکرد …
هیشکی حواسش نبود …
کیف دستیم رو برداشتم …
اومدم بیرون …
بارون میومد و تگرگ …
رفتم …!
رسیدم …
به تو …
….
صدای پچ پچ می اومد …
……………
…………………………..
…..سهیل .
صدام گرفته بود …
دلم بدتر از صدام …
خدا داشت با فرشته هاش پچ پچ میکرد …
هیشکی حواسش نبود …
کیف دستیم رو برداشتم …
اومدم بیرون …
بارون میومد و تگرگ …
رفتم …!
رسیدم …
به تو …
….
صدای پچ پچ می اومد …
……………
…………………………..
…..سهیل .