آخه عزیز من …
وقتی هر دومون یه طرف باشیم …
دیگه بهش حصار نمی گن که …
….
……………….
…… سهیل.
6 thoughts on “یه غروب پاییزی”
Comments are closed.
آخه عزیز من …
وقتی هر دومون یه طرف باشیم …
دیگه بهش حصار نمی گن که …
….
……………….
…… سهیل.
Comments are closed.
راست مي گه خب!!
اما……
چرا حصار؟!
راستي حصار همون ديواره سهيل؟!
اگه نه، كه ميشه خرابش كرد و از روش گذشت… نميشه؟!
فداي همون يه تار موت كه به صدتا دنيا نمي ديم داداش كوچولو! :love:
برقرار باشي و سبز! :y:
سهيل؟!
غيبتهات داره زياد مي شه ها!!
كجايي مهندس؟!
بابا يه كم هم بذار اين پروژه ها از دستت آسايش داشته باشن!! 😆
………..
شاد باشي داداشي هر جا هستي! 😀
من فدای مهربونیای بهار با معرفتم بشم ….
من در خدمت شما هستم … یه کم کارام بیشتر شده فقط…. :a: 😀 :=
یاد همه ی با تو بودنها به خیر
گرچه مارو حذف کردی از دلت….