خب …
عشق این دوره زمونه و سوختگی و پارگیش این چیزا نیست ….!!
بهله …
نیست دیگه حتما…
میگردم و اگه چیز دیگه ای پیدا کردم میام مینویسمش اینجا …
نمیدونم…
شایدم زمانی که پخته تر شدم نظرم برگرده …
خدا رو چه دیدی …
شاید دیدی خودمون یه هو رفتیم و عاشق و دلباخته شدیم …
باور کن …
احتمالش هست …
…….
…………………
….سهیل.
….
……..
پ.ن: ;;) 😀 ……….
Month: مارس 2011
پنجره تنها
اول یه دور خیز ….
بعد باید دو دستی شیرجه زد توش…
دیدم بعضی ها هم که خیلی عجله دارن با کله و بعضی ها هم روم به دیوار با پشت شیرجه میزنن که خطر سوختگی و بعضاً پارگی هم داشته …!
بعدش باید غوطهور شد…
هه …!
البته زیاد طول نمی کشه تا بفهمی که هیچ خبری نیست توش …
اون وقت نوبت دست و پا زدن و شنا کردنه تا شاید برسی به یه ساحلی و …
نمیدونم شاید اندکی آرامش ….
…………..
پ.ن:یادته رفیق….؟
پ.ن:برام از عشق بگو …!
…..
………………..
473
یکی بود که شبیه من بود …
همش می خندید …!
هه …
میدونم …
یا نداشته…
یا نمیدونه که داره …
یا کنده شده …
….
پ.ن:
یکی که شبیه من بود …
……….
……………………….
….سهیل.