هوای تمیز و آسمون آبی و کوه های برفی تهران

امروز چقدر وسوسه کننده بود

فک کن

تو باشی و من

بریم یه گوشه ی دنج و خلوت

باهم

از هر چی مشروع و نامشروع هست تو زندگی…

لذت ببریم

🙂

یه عمری هی گفتم ایمان بیارید به عمام امت

کسی گوش نداد

خلاصه

اینم از سومین اتفاق خوب که امروز افتاد

اکه البته این اتفاق امروزیه می تونه خیلی عالی تر هم بشه …

فک کن

اصن اوووف

وقتی میبینم

آدمایی هستن که هزار بار مردن براشون کمه

آدمایی که با مردن و نبودنشون مردم خوشحال میشن

واقعا وجودم آتیش میگیره

که چرا باید مرتضی پاشایی بمیره…؟!

بغض میکنم و گریه ام نمی گیره

چه حس و حال بدی

چه جمعه نامردی بود امروز … چه جمعه تلخی بود امروز … چه جمعه دلگیری …