هی میگیم مادر جان از این بلندی پرت میشیم پایینا
میوفتیم کف حیاط از دست میریما
بی خیال نمیشه که
هی میگه اون گوشه یه لکه هست…قشنگ محکم بکش پاک شه
میگیم جون سهیل بی خیال .. آبرو داریم تو در و همسایه..بذار یه کارگر بگیرم همه کارا رو انجام میده
میگه دستمالت رو عوض کن .. میبینی چه دوده ای گرفته شیشه ها رو .. قشنگ محکم بکش
هیچی دیگه
اینجوری بود که مثلا امروز جمعه بود و وقت استراحت و عشق و حال و این صوبتا