زندگی
می کردیم
خداهه از اون بالا مهربونی می کرد
همه چی خوب بود
تا اینکه یه روز گرم تابستون
هر چی که بود و نبود رو
باد اومد و برد
من و موندم و تختخواب و خدا و این خونه
که می بارید از در و دیوارش
از چشماش…از چشماشون
می بارید…
از چشمام

دوباره یواشکی نهار خوردن
از برق کشیدن آب سردکنا
هجوم مردم به حلیم فروشیا و آش فروشیا دم افطار
زولبیا و بامیه
کله سحر و اللهم انی اسئلک …
ربنا و الله اکبر و باز کردن روزه و خوردن لیوان لیوان آب و تذکر دیگران که نخور اینقدر آب ..دلت درد میگیره.
بازم ماه رمضون و عمامی که روزه نمیگیره و شایدم نمیتونه بگیره.
دم اونایی که میگیرن گرم.
واقعا مرد میخواد
تو این هوا و گرما
17 18 ساعت کم نیست…دمتون گرم.
ولی
ای کاش
به قول یه بنده خدایی
یک ماه هم در سال داشتیم که بجای نخوردن و روزه گرفتن
مجبور بودیم از سحر تا افطار شکم گرسنه ها و فقرا رو سیر کنیم و بهشون خدمت کنیم.
ای کاش بود .
ولی
نیست.

کلاغ روی تیر برق
امروز
زیر گرمای آفتاب و هوای خاک آلود این شهر
دلش غار غار می خواست
پرواز و مزرعه و مترسک می خواست
ولی تف به این شهر و آرزوهایی که فقط هوا میرن
هه…فقط هوا میرن
کلاغ امروز شاید دلش بچه ی شیطون همسایه را هم میخواست…کاش بود و سنگی پرتاب میکرد طرفش
خسته بود کلاغ روحش
مثل روح من و این تختخواب و خدا
.

صدای الله و اکبر میاد
صدای لا اله الا الله میاد
صدای جیغ
صدای گریه
اینقدر شلوغ است که نمی شود تشخیص داد مرد بوده یا زن
جوان بوده یا پیر
کوچه از هجوم مردم بسته شده است
و جنازه ای که روی دست به طرف خانه ای میرود.
چقدر سخته نبودن کسی که تا دیروز بوده
و باز هم خاطره هاش
نمیدونم .. صحنه های جالبی نبود
خدایش رحمتش کند
و خدایم را شکر که نزدیکانم هستند و هزاران بار خدایم را شکر.

توافق
کلمه ش بار مثبتی داره
رسیدن به توافق حس خوبی به آدم میده
ولی
وقتی این توافق سر جدا شدن دو نفر از هم باشه
سر طلاق گرفتن باشه بعد از 12 13 سال زندگی
سر تموم شدن و تموم کردن ها باشه
اونوقت هیچ کدوم از حس های خوب و مثبت رو نمیتونی تو خودت پیدا کنی و خالی و تهی میشه دلت
و چقدر آزار میدن خاطره ها

دوتا موضوع رو باس بشکافم امروز که درس عبرتی باشه برای امت و آیندگان
موضوع اول:
در یارو میلیاردی مالیدن و رفتن و یه آب هم روش خوردن
عین خیالشم نیست و خیلی خوشحال و شاد و شنگوله
بعد گیر داده به100 تا دونه گونی که چرا 200 تومن ( دقت کنید 200 تا تک تومن ) گرون خریده شده.
و اینقدر حرص خورده و میخوره که کم مونده سر این موضوع سکته کنه
والا به غورعان
فداش بشم اونایی که شرافت و این چیزا حالیشونه .. ولی از همین بلندی اعلام میکنم که بعضی جاها باس بی خیال شرافت بشید و تا میتونید و جا داره بمالید در اونی که بویی از شرافت نبرده و همچین بکنید تو پاچه طرف که تا عمر داره فرق گونی با کو//نی رو تشخیص نده.
و موضوع بعدی هم مربوط به دین و ایمون و این برنامه هاست.
ای کسایی که فکر می کنید فقط خودتون دین و ایمون دارید و خدا رو فقط شما می شناسید و کارتون خیلی درسته و اصن آخر هرچی انسانیت و درستکاری و معرفت و شعور و این داستانا هستید.
با شمام
از همین جا…از همین بلندی … کنار همین نردبون بلند …سلامی عرض میکنم خدمت شما عزیزان دل و با احترام و ادب بسیار ،این نردبون بلند، به صورت کامل تو نشیمن گاهتون …
اصن جوری که از دهان مبارکتون بزنه بیرون تا دیگر این چرندیات به زبان که هیچ ، به تخیلتون هم راهی پیدا نکنه.
بهله.
و اینکه دعا کنیم اگه روزی چیزی به دست میاریم و به جایی میرسیم، جنبه منبه شم داشته باشیم .
فدا مدا

هوا گرم شد و باز هم آلبالو
کمی ترش است
نمک پاشید
پرسید چرا نمیخوری پس ..؟
نمی فهمد و نمی داند که من در این اندیشه بودم که ای کاش یک بار هم لب هایش را با نمک می خوردم
و افسوس …

نیمه شعبان

– مهدی بیا … مهدی بیا

– چه غوغایی بود سر دو تا دونه بستنی …!

– یادمه بچه مدرسه ای که بودم ، به کسایی که اسمشون مهدی بود این موقع ها جایزه ای ، کادویی ، چیزی میدادن و من همیشه ناراحت که چرا اسمم مهدی نیست ،یا لااقل سهیل مهدی نیست …!

– شاید این جمعه بیاید

– هه …

– دیشب تا ساعت 11 شب شربت میدادم دست مردم ….!

و من امسال هم افسوس میخوردم که چرا جایی زندگی میکنم که مردمش منتظرن تا یکی بیاد و عدالت واقعی رو برقرار کنه.

شربت میدادم و افسوس میخوردم برای خودم .

– مهدی بیا