زندگی
می کردیم
خداهه از اون بالا مهربونی می کرد
همه چی خوب بود
تا اینکه یه روز گرم تابستون
هر چی که بود و نبود رو
باد اومد و برد
من و موندم و تختخواب و خدا و این خونه
که می بارید از در و دیوارش
از چشماش…از چشماشون
می بارید…
از چشمام
زندگی
می کردیم
خداهه از اون بالا مهربونی می کرد
همه چی خوب بود
تا اینکه یه روز گرم تابستون
هر چی که بود و نبود رو
باد اومد و برد
من و موندم و تختخواب و خدا و این خونه
که می بارید از در و دیوارش
از چشماش…از چشماشون
می بارید…
از چشمام