این بالا
احساس می کنی به خدا نزدیک تری و حس و حالت اصن یه جور دیگه ست
یه پارک کوچیک پایین محک
یه مسجدی هیئتی چیزی اون اطرافه
معلوم نیست دقیقا کجاست، ولی صداش قشنگ مشخصه
یه مداح صدا دورگه با چه آب و تابی داره جو میده به ملتی که اونجا هستن
صدای گریه و ناله هاشون با هر کلمه ای که اون مداحه میگه ،بالاتر میره
میرم داخل ماشین و شیشه ها رو بالا می کشم تا صداشو نشنوم ولی بازم فایده نداره
دلم به حال خودم می سوزه
که هم وطنم و جوون کشورم الان تو مسجد و هیئتی نشسته که یه صدا دو رگه داره هی میگه با صدای بلندتر گریه کنید ، زار بزنید ، از ته دل و …
دلم می سوزه برای خودم وقتی می شنوم صدای ناله و گریه و تو سر و کله زدن جوون کشورم رو
چقدر خدا رو بد پیدا کردن بعضیا…
مجبور میشم از اونجا برم بالاتر تا آرامشم بهم نریزه و یادم نره عهد و پیمانی که با خدام دارم
بیمارستان محک
حس و حالش یه چیز دیگه ست
آرامش کامل
صدای گریه و ناله و تو سر کله زدنی نیست
اینجا فقط
خداست و کلی فرشته….