با خوشحالی میگم : مامان بزرگگگگ بالاخره رفتم حلقه خریدم
🙂
یه عالمه خوشحال شد و کلی دعا کرد که الهی خوشبخت بشی نوه ی گلم و این صوبتا و حالا این عروس خانم خوشگل کی هست و چی هست و کجاست…
مامانم از اون طرف میگه :
خوشبخت چیه مامان … حلقه ش رو میذاره زیرش و میشینه روش تا فشار نیاد به قسمت مورد نظرش
بعد حلقه م رو از زیرم میارم بیرون و همه می خندن و دلشون باز میشه و کیف می کنن و آقا اصن یه اوضاعی میشه و کلی عکس مکس می گیرن باهاش و ذوق میکنن یه وضعی
آره دیگه
یه همچین خانواده ی شادی هستیم ما به غورعان
خدایا این خوشیا رو ازمون نگیر