ک..ون لقش
همیشه جواب نمیده رفیق
یه وقتایی باس تحمل کنی و صبر کنی و بشینی و تماشا کنی تا بگذره
…..
Month: سپتامبر 2015
5 مهر 94
ساعت 1 ظهر بود
13 14 سال
عمرمون رو
با چندتا امضاء
تموم کردیم و
رفتیم رفیق
….
تنهام بذار برو … از یاد ببر منو … تردید نداشته باش …
راحت نمیتونم بفهمونم
حس کردن این درد یعنی چی
یک روز تنهاشی بهت میگم
تنهایی یک مرد یعنی چی
…..
پاییز
نود و چهار شد و …
به هرکی میخواد بر بخوره ، بخوره
به … سپهرم
هیچ وقت از عرب و عربی و عربستان خوشم نیومده و هیچ وقتم نمیاد
ایران از اولین روزی که اسلام عرب اختراع شد …! همیشه هر بلایی سرش اومده به خاطر این عربا بوده
هیچ وقت فلسفه خانه خدا و حاجی شدن و قربونی کردن و ولیمه دادن و … نمیفهمم
این که هر سال یه عده پا میشن میرن عربستان و کلی هزینه میکنن و بدترین نوع برخورد باهاشون میشه و آخرشم یه عده شون کشته میشن و بر میگردن تا حاجی بشن رو نمیفهمم
واقعا خدا اونجاست؟
مبارزه با نفس اونجا فقط انجام میشه؟
انسان فقط اونجا میتونه خدا رو پیدا کنه؟
هر کی حاجی شد دیگه کارش درسته و جاش وسط بهشته؟
تف به این تفکرات
دلم برای خانواده اونایی که پدر و مادرشون رو از دست دادن تو حج امسال و سال های گذشته میسوزه
واقعا از ماست که بر ماست
هه…!
میدونم رفیق اگه تمام حجاج هم به خاطر کوتاهی و بد رفتاری و مشکلاتی که این عربا درست میکنن بمیرن، بازم اینقدر این تفکر عرب دوستی تو رگ و ریشه این اکثر این مردم هست که میگن چه قسمتی ، خوشا به سعادتشون و هزار چرت و پرت دیگه
واقعا افسوس میخورم
برای مردم پارس و ایرانیم.
واقعا
…….
عصر آخرین جمعه تابستون باشه
هوای تهران بارونی و خنک و لطیف و… عجیب دو نفره باشه
من باشم
خداهه هم باشه
و تو نباشی
حیف….تف به هرچی فانتزی و مانتزیه
پنجره رو باز میکنم
باد بارون رو میاره داخل
یه پیک میریزم برای خودم
و میرم بالا به سلامتیت
سلامتیت….
هی…
کاش جای مهندس
دکتر میشدم رفیق
10 سالگی
اینقدر در گیر این زندگی شدیم
که یادمون رفت
این خونه و این تختخواب
9 سالگیش پر شد و
وارد 10 سالگیش شد
هه…
چه زود
گذشت…!