اینکه این سه روز چه جوری گذشت رو واقعا هرچی بهش فکر میکنم متوجه نمیشم
ساعت ۱ شبه و عیال خوابه و من مرور میکنم لحظه های گذشته رو و تبریز هم چه بارونی داره میاد
راستش همیشه دوست داشتم مهم باشم از بچه گی
زیرم خط بکشن
انگار مهم شدم ولی به جای زیرم ، دورم همه خط کشیدن و بعضی هاهم روم خط کشیدن
اه یادش بخیر…
یادته رفیق ….دلتنگی های خط خطی ….
زمان چقدر زود میگذره و اصن متوجه نیستیم
با ارزش ترین چیزی که داریم
حتی از گوشی موبایلمون با ارزشتر
اوووووم
عیال چه خوشگل خوابیده
بیدار شده میگه بگیر بخواب ….
فداش بشم من
چشم
شبتبخیر
:*
دوستت دارم