سپهر پِدَسَگ

نزدیک چهارده سال اینجا بودم و ۳ سال هم قبلترش یه جا دیگه

جَمعَن تقریبا ۱۷ ساله که وبلاگی بودم و شِر و وِر نوشتم

حالا فک کن

اگه همون ۱۷ سال پیش بچه دار میشدم الان یه پسر دهه هشتادی داشتم که پشت لبش تازه سبز شده بود و همش داشت برای باباش گستاخی میکرد

یواشکی با دوستاش عرق میخورد و یه وقتایی هم دی**وث لباسش بوی سیگار میداد

آخه پو…فیوز بذار شا//شت کف کنه بعد برو سمت دود و سیگار

با یه مشت دختر و پسر مثل خودش معلوم نیست چه غلطی میکنه که دیر میاد خونه

اینو حمایت های بی جای ننه ش پروش کرده می دونم

کُره خر اگه تربیتش با من بود و روز اول یه دونه تو دهنش میزدم الان دکتر تحویل جامعه داده بودم

احترام و حرمت از بین رفته

هیچی اصن حالیشون نیست بچه های این نسل

نه بزرگتر و نه کوچیکتر و نه پدر و نه مادر 

این الندگو من آدمش میکنم

قروم.//..ساق واسه من میری سیگارررررر میکشی 

……

.

این چایی سازه ۲ ساعته داره تو سر خودش میزنه

حسش نیس پاشم چایی رو دم کنم 

چرا..؟

یادمه پنجشنبه ها قبلن انرژیم بیشتر بود

جفتک میزدم از کله صحرش تاشب

…..هعی میزد به سرم که بیام تو رو ببرم

چی شد واقعا

زندگی کشیدمون پایین و بدجوری حامله مون کرد

خاک تو سرم همش احساس زایمان دارم

🙁

آب کتری هم انگار تموم شد.

شاید تمام این زندگی و جهان ما

تمام خوشیا و ناخوشیا

تمام دارا و نداریمون

پروژه دانشگاهی دانشجویی در جهان موازی دیگری باشد…

خلاصه از همین بلندی به خواهر و مادر این دانشجو سلامتی عرض میکنم .