تا
هستم و هستی و وقت هست
قدر همو بدونیم
کاش سه شب هم در سال بود به اسم قدر …!
به جای قران به سر گرفتن می رفتیم پیش اونایی که برامون هنوز ارزشمندن
پیش اونایی که دوستشون داریم و دوستمون دارن
اونایی که خاطره های زیبایی در کنارشون داشتیم
می رفتیم تو این سه شب پیششون و ازشون قدردانی می کردیم .
میگفتیم که چقدر برامون عزیزن
تلاش می کردیم تا قدرشون رو بشتر بدونیم.
بدون هیچ آه و گریه و ناله و …
سه شب احیای عشق می گرفتیم با دلمون

این بالا
احساس می کنی به خدا نزدیک تری و حس و حالت اصن یه جور دیگه ست
یه پارک کوچیک پایین محک
یه مسجدی هیئتی چیزی اون اطرافه
معلوم نیست دقیقا کجاست، ولی صداش قشنگ مشخصه
یه مداح صدا دورگه با چه آب و تابی داره جو میده به ملتی که اونجا هستن
صدای گریه و ناله هاشون با هر کلمه ای که اون مداحه میگه ،بالاتر میره
میرم داخل ماشین و شیشه ها رو بالا می کشم تا صداشو نشنوم ولی بازم فایده نداره
دلم به حال خودم می سوزه
که هم وطنم و جوون کشورم الان تو مسجد و هیئتی نشسته که یه صدا دو رگه داره هی میگه با صدای بلندتر گریه کنید ، زار بزنید ، از ته دل و …
دلم می سوزه برای خودم وقتی می شنوم صدای ناله و گریه و تو سر و کله زدن جوون کشورم رو
چقدر خدا رو بد پیدا کردن بعضیا…
مجبور میشم از اونجا برم بالاتر تا آرامشم بهم نریزه و یادم نره عهد و پیمانی که با خدام دارم
بیمارستان محک
حس و حالش یه چیز دیگه ست
آرامش کامل
صدای گریه و ناله و تو سر کله زدنی نیست
اینجا فقط
خداست و کلی فرشته….

طبقه نهم باشی
اون بالا تو تراس خونه ت استخر 4 فصل رو باز داشته باشی با نمای چهار طرف تهران
تو زمستون که داره برف میاد و دمای هوا 7 درجه زیر صفره
استخر رو پر آب کنی
بخار آب بلند بشه و به خاطر فشار هوا رو همون سطح استخر بمونه (اونایی که تو زمستون و دمای زیر صفر استخر رفتن میفهمن منظورمو)
شب باشه
چراغای کف و دیوار های استخرو روشن کنی
لیوان پر از کف آبجو دستت
هی سرتو از لای بخارا بیاری بالا و دونه های برف رو ببینی و کیف کنی
یه هو حس کنی یکی از لابه لای بخارا داره میاد تو استخر
چشاتو ببندی و تو دلت بگی خدا کنه خودش باشه
نزدیکت میشه و میاد لیوان رو از دستت میگیره
یه هو طعم آلبالو میگیره لبت و دلت از شوق مثل دونه های برف آب میشه.
اوووووم…سخته… اما
یه 10 سال دیگه
لطفا باش یه کم