یه تیکه از یه نامه ی عاشقونه

روزگار عجیبی شده با این عاشقی …!
هی میمیری …
و دوباره زنده میشی …
دلتنگ و دلگیر و دل خسته میشی…
غصه نخور…!
منم یه روز میام پیشت …
میگن رفتن ابدی نیست …
همه یه روزی یه جایی هم دیگه رو پیدا میکنن …
میدونم نیستم ولی رد پام به یادگار میمونه برات …
همونو بگیر و بیا تا برسی پیش من …!
جمعه ها برات نامه می فرستم …
با پست معمولی …
دم پنجره منتظر باش …
اینجا پست معمولیشم هواییه …
آخرین تکنولوژی آسمون هنوز کبوتر نامه بره…!
هواپیما مال زمینیهاست …
اینجا همه بال دارند …
غروب به غروب زنگ بزن روزنامه شرق …
ببین خبری ازم پیدا میکنی …
تا وقتی نگرانمی خیالم راحته با منی …
عسک و مشخصات که داری …
چاپ کن تو روزنامه شون …
بپرس اگه کسی نخواد پیدا بشه توی کدوم صفحه باید آگهی بده…!
میدونم سختته …
تو هم بدون که سختمه …
تا وقتی سختیها عادت میشن باید تحمل کنیم ….
تو پارک ملت اینجا ….
بستنی بلند نیست …
فقط الاکلنگ هست و قایق دونفره دوچرخه ای …
سوار هر دو شدم….
بی تو اما …
الاکلنگ همیشه پایین موند و….
قایق فقط دور خودش چرخید …
این زمزمه های آخر قصه است…
مراقب خودت و دلت باش ….
میدونم پسر خوبی هستی و بابایی تو اذیت نمیکنی …
از طرف من ماچ بارونش کن …
دستاشو ول نکنیا …
توی گرمای دست توئه که اون زنده ست …
و تو هم همین طور …
شبها چراغ حیاط رو روشن بذار ….
که فرشته ها راه خونتون رو گم نکنن …
شبهای بی فرشته سنگین میگذره…
مثل روزهایی که بی تو اینجا میگذره …
…………….
روزگار عجیبی شده با این عاشقی …!
هی میمیری …
و دوباره زنده میشی …
…..
……….
…………………..سهیل.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *