آخه پدر من …
عزیز من …
ماه من …
چرا پروژه هاتو میزاری روز آخر …؟
شب تا صبح بیدار می شینی که چی …؟
هان ….؟
نمیگی این بچه می خواد بخوابه …؟
آخه پس تو کی مخوای آدم بشی …؟
خستم کردی دیگه …
کجا برم از دست تو … به کی پناه ببرم …؟
آخه یعنی تو اینقدر بیزی هستی که وقت کم میاری ….؟
ای خدا من چه کنم با این پدر …
بابامو در اورده …
…….
……………….
….. سهیل .
دستهبندی نشده
ترس
ترس چیز بدیه…
میدونی ترس خیلی چیز بدیه…
ولی خب من نمیترسم …
من از هیچچی نمیترسم…
من نمیترسم…
من گریه نمیکنم…
من از ترس گریه نمیکنم…
من دلم برات تنگ شده که گریه میکنم…
و از این میترسم که ….
که یه روزی دلم از این تنگتر بشه و نتونم گریه کنم…
….
…………..
…
پ.ن : …؟!
ای روزگار
هه …
کارمون به کجا رسید …
یارو …
فقط …
با 50 هزار تومن …
هویتش ، اعتقادش ، باورش ، وطنش رو …
فروخت …
هه …
……..
……………….
…..
می دونم زمین صافه
یه روزی من و تو میریم رای میدیم تا یکی رو انتخاب کنیم …
یه روزی هم ،من و تو میریم رای میدیم تا یکی دیگه انتخاب نشه …
من من و تو کاملا تو سرنوشتمون نقش داریم …
باور کن رفیق…
اصن هم یه لحظه فک نخواهیم کرد که شاید انتخاباتی در کار نباشه و همه چی انتصابات باشه …
مگه نه رفیق ….؟!
….
…………
…..
Honey
نمیدونم …
چون عزیزی دوست دارم …
یا …
چون دوست دارم عزیزی …?!
….
…………..
….
بناگوش
اونا که منو می خوان …
نمیدن فرصت به من …
شبا رو ول کن دیگه…
صبح به صبح …
بعد از خواب …
سه بار پشت سر هم میگی:
… اونا که منو می خوان …
… نمیدن فرصت به من …
بعد دستو صورتت رو میشوری و لبخند میزنی به آدمای دور و برت …
خیلی شیک و قشنگ …
و شروع می کنی یه روز جدید …
یه روز جدید با طعم کله پاچه ….
اونم فقط از شاخ طلا …
…..
………………
…. سهیل .
دیشب
دیشب …
کم اورد …
زد تو سرش …
بعدش رفت …
…..
…….
دیشب کم اورده بود …
خسته بود …
رنگش پریده بود …
زد تو سرش …
بعدش رفت …
…..
………
دیشب ناراحت بود …
دیشب غمگین بود …
فشار زیادی رو شونه هاش بود …
نگران مادرش بود …
کسی درکش نمی کرد …
دستش خالی بود …
احساس تنهایی می کرد …
مشکلات زیادی داشت …
صبر و تحملش یه لحظه تموم شد …
کم اورد …
زد تو سرش …
بعدش رفت …
………
……………….
……
Cart
بعد اون جریان …
دست دخترک رو گرفتم و کشیدم و کشیدم…
یه کم مونده بود به مقصد یا شایدم مقصود …
حوصلهش سر رفت و بیتابی کرد…
نمی دونم …
شاید هم خواب یه ماهی دیده بود ….
…….
چرخ گاری در رفت ….
اسب رم کرد ….
گاریچی سیگار دیگری کشید…
و دخترک رفت که رفت….
……
ما ماندیم و اندازه بیست و چند سال دیگر صبح بهخیر …
که هر روز سهم همسایهها را ازش میپردازیم و با لبخند …
طلوع خورشید را در امتداد بزرگراه تماشا میکنیم ….
…
……………
………..
Hypnotic
به همه نشونی تو رو دادم…
اما …
باز تو گم میشی …
با این که شبای من بخیر نمیشه …
با این که منو به گم شدن تو خواب متهم میکنی …
اما باز تو گم میشی …
تو شلوغی شهر …
تو صدای بوق و دود و گاز ماشین …
تو نگاه گرم من …
…..
…………
بدیش میدونی چیه …؟
این که تو بلدی برگردی و ….
من مطمئن نیستم که پیدات کنم …
…..
……………
….. سهیل .
یه هویی
بعضی وقتا یه هویی بزرگ میشم ….
.
.
.
.
مثه خودت …
میزنه به سرم …
.
.
.
.
می خوام بیام تو رو ببرم …
………..
……
….. سهیل.