هیچکی منو دوست نداره..اینو از تو چشمام میتونی بخونی

یادش بخیر …
من و حافظ با هم دورانی داشتیم …
کلی با این کتابا که انگشتت رو میذاری رو یه عدد،ازش فال گرفتم …
همشم خوب اومده …یعنی حافظم میدونسته که من خوشبخت میشم ….
ولی حیف نموند که شعرای منو هم بخونه …
تا حالا ده بار شعر گفتم …
یکی از یکی قشنگ تر …
اما هیچکی منو تشویق نکرده …
از خود تعریف نباشه ها … یه روز دادم ممد قاسمی خوند و گفت: خیلی سوسولی …
نمیدونم تشویق هست یا نه …
اگه هست در همین جا ازش تشکر می کنم …
یه بار هم از مدرسه که اومدم دیدم ماه مان بزرگ نشسته سر کشوی منو داره شعرای منو میخونه ….
بهشدم اومد و شروع کرد به غر زدن و می گفت :
عزیزکم …
پس کی تو میخوای آدم شی و بفهمی …
این کارا به تو نیومده …
تو داری تو نازی آباد و باز دوم زندگی میکنی …
اینجا باید مرد زندگی بود … نه شاعر و عاشق …
اینجا فقط دستات باید کار کنن .. بالهای دلت رو قیچی کن …
اینجا اگه هم میخوای یوسف باشی باید یوسف ته چاه باشی …. نه یوسف پادشاه …
نگرانتم عزیزکم …
میترسم دلتم مثه فکر و عقلت هوایی بشه …
و بوی کبابی حاج حسین رو که هر چند ماه یه بار تو محل بلند میشه رو از دست بدی …
دلواپسم عزیزکم ….
دلواپس خودم که دارم تو رو از دست میدم …
آخ که چقدر دلم میخواد موهای مریم حیدرزاده رو محکم بکشم …
الهی به حق پنج تن خدا از سر تقصیرات حافظ نگذره …
حقشونه …
همینا بودن که دلت رو بردن …
دل تو حق مسلم من بود …
و بهد …
ماه مان بزرگ دستمال کوچیکی بر میداره و عصاره دردهای بزرگ و کوچیکش رو که از چشماش جاری شدنو پاک میکنه …
بغض گلوی من اما …
نه جاری شدنیه …
نه پاک شدنی …
……………………….
…………………………………..
…………….. سهیل .

Modernism

عجب دنیایی …
هر چقدر که بزرگ تر می شی میتونی اون روی سکه زندگی رو بهتر ببینی …
و ای کاش کور بودی و نمی دیدی …
………
چشمام رو می بندم ….
یه نفس عمیق می کشم …
هوا پر از بوی سیگار و ادکلن و الکله…
یکی داره بلند بلند به سوتی یکی دیگه می خنده …
یکی پیک آخرو میره بالا به سلامتی کسایی که جاشون خالیه …
یکی نداشته های زندگیشو که حالا بهش رسیده رو با حسرت برا بقیه تعریف می کنه ….
چند نفر دارن حکم بازی می کنن که یکیشون انگار لایی کشیده و بقیه فهمیدن …
یه عده نشستن و با دید سیاسی شون دارن در مورد هک کردن کارت سوخت صحبت می کنن …!
حوصله گوش دادن به چرت و پرتاشون رو ندارم …
باز یه نفس عمیق می کشم …
کسی طرفم نمیاد …
هر کی مشغول کار خودشه …
چشمام رو باز می کنم ….
کلی آدم اینجاست ….
زن و شوهر و دختر و پسر و ….
از خیلی هاشون بدم میاد …
از زندگی هاشون … از برخورداشون … از ریا کاریاشون ….
هی …
نمیدونم اونجا چی کار می کردم …
اما چند ساعتی مجبور بودم اون جمع رو تحمل کنم …
شب موقع برگشت به خونه ….
یه سوال خیلی عذابم داد …
….
که آیا …
من با اینا نسبتی دارم …؟!؟
…….
………………………..
…………. ماهزاده .

No Problem

خب سایت داری هم مشکلات خودش رو داره …
یه هفته نبودم هم پهنای باند سایت تموم شده بود و هم هاست سایت …
تو همین گیر و دار تمام کامنت های سایت هم پاک شد که از این بابت خیلی ناراحت شدم …
امیدوارم از این مشکلات دیگه پیش نیاد و این هکرای عراقی هم برن به فکر کشور خودشون باشن …
بهله …

FORGIVENESS

دارم فک می کنم از چه چیزایی میشه گذشت …
از مادیات … از غرور … از دوست … از خانواده …از داشته ها … از خود …. از …
از خود …!!
تا حالا چند بار از خودم گذشتم ….؟!
نمیدونم …شاید هیچ وقت پیش نیومده که از خودم بگذرم …
یا شایدم من اصن اهل این صحبتا نیستم …
این روزا خیلی به این چیزا فک می کنم …
همه چیه زندگی شده سانسور …
چقدر میشه همینی که هستیم باشیم …!!
اصن میشه همینی که هستیم باشیم ….؟
نمیدونم …
اصن زندگی ارزش این حرفا رو داره …!؟
یاد حسین پناهیی بخیر …
……
نیستیم …
به دنیا می آییم …
عکس یک نفره می گیریم …
بزرگ می شویم …
عکس دو نفره می گیریم …!
پیر می شویم …
عکس یک نفره می گیریم …
وبعد …
دوباره باز …
نیستیم…
…….
اینم مثل خاطرات خوب و بد …
خواهد گذشت ….
نمیدونم ….
امشب اگه تو خیابون یکی ازم بنزین بخواد …
حاظرم از سهمیه بنزینم چند لیتر بهش بدم …
یا …

NOSTALGIC

روزگار عجیبی ست …
و چه زود می گذرد …
و باز دلمان تنگ میشود …
این ترم هم تمام شد …
خیلی ها رفتن …
مجتبی … محمد … هادی … رامین …
و …
رضا هم …
دلمان تنگ می شود برایشان …
خاطره ها بسیارند …
شیرین و گاهی تلخ …
زندگی زیباست و بی رحم …
بهله …
میدانم …
که این نیز خواهد گذشت …
و ما دلمان باز هم …
گاه و بی گاه …
تنگ می شود …
……………….
………………….
…….

MISTAKE

آخه باه بایی ما اگه شانس داشت که …
فک کن …
ساعت 9 صبح …
آغاز یه روز زیبا …!
با کلی شور و شوق …
یه موزیک لایت …
یه سبقت از سمت راست …
یه دفهه …
به سرعت برق …
تو آینه …
یه زانتیا پشت سر …
دستی که اومده بیرون با یه تابلو ایست قرمز …
کلی خواهش …
یه ربع بهد …
تو پارکینگ بابایی …
خیلی شیک و قشنگ …
یه قبض میدن …
یه صدای خشن و بم ….
به سلامت …
………….
………………………
……………. سهیل .