آب هویچ

با یه ریتم شیش و هشت …
…..
دلمو شیکوندی …
(همه با هم) : ……….برو حالشو ببر …

با من نموندی …
…………………………برو حالشو ببر …

تو منو فروختی …
………………………..برو حالشو ببر …

با من نساختی …
………………………..برو حالشو ببر …
…….
بهله خواهر من …
چیه …!؟
به خودت شک داری تا میگم برو حالشو ببر ،برق از چشات میپره …؟!
اصن ما رو چه به این کارا …!
این حرکتا چیه …!!
آخر احساساتمون همون قلبه بود که یه روزی رو بالشت کشیدیم و بهدشم کردیمش شبیه سیب …
آرزومون همون هویچ دادن درخت گیلاس تو حیاطه …
بی خیالی طی کن داداچ …
…………………..برو حالشو ببر …
….
……………….

6 thoughts on “آب هویچ

  • نوامبر 2, 2007 at 5:17 ب.ظ
    Permalink

    heeeey khodaa!!! mamanon keneveshti……eykash mishod bikhiyali tey kard…..man ke balad niistam! age baladi yadam bede….bi khiyali tey kon!…
    ______________
    سهیل: من که کاری نکردم…خواهش میکنم …راستشو بخوای واقعا نمیشه …خیلی سخته..خیلی خیلی
    این کامنت شما چهار بار فرستاده شده بود که با اجازه شما یکیشون رو گذاشتم

    Reply
  • نوامبر 4, 2007 at 7:44 ق.ظ
    Permalink

    وای این آهنگه ها منو واقعا کشته….وقتی میذاشتم و چینی ها میشنیدن کلی قر تو کمرشون خشک می شد!!!
    هی خودشونو در حالات مختلف که واقعا کسی نمی خواد ببینه! تکون می دادن!!!
    شعرهای پناهی اصلا یک آرامش لطیفی داره…می دونی وقتی می خونی حس نمی کنی داره دعوا می کنه یا داد می زنه. داره با آرامش حرف می زنه، هنوز صداش تو گوشمه!!!

    Reply
  • نوامبر 4, 2007 at 11:37 ق.ظ
    Permalink

    سلام عليكم
    اينا كه گفتي همش باهم يعني چي؟؟!!؟؟!! مي شه فقط از قيصر امين پور بگم كه ماجراش داغه؟ بگم كه ….
    هيچي نمي گم تا نگاه مي كني وقت رفتن است مگه نه؟؟؟
    شاد باشي از ظهور مولا
    يا علي
    ______________________
    سهیل: تشکر .. والا کامنت شما هر دوتاش ثبت شده بود 😀

    Reply
  • نوامبر 5, 2007 at 10:33 ب.ظ
    Permalink

    سلام سهيل خوب من!
    با خوندن مطلبت ناخودآگاه آرزو كردم كسي وارد زندگيت بشه كه قدر «آخر احساساتت» رو بدونه.
    كسي كه هيچ وقت ناچارت نكنه اون قلب پاك و مهربون رو بكنيش شبيه سيب!!
    ……….
    براي خواهرت دعا كن كه خيلي محتاج دعاتم.
    خدا هميشه به همراهت عزيز بهار.

    Reply
  • نوامبر 7, 2007 at 10:13 ق.ظ
    Permalink

    سلام
    اول اینکه از بابت کانت قبلی اینهمه ذوق زده شدین چرا؟
    به ماری نیومده یه بارم که شده پرگویی کنه؟؟!!!
    حالا این هشت در چار و شیش و هشت و اینا چیه؟؟؟
    قرار بود بری جنوب.
    نکنه سوغات اونجاست؟ 🙂
    اینا رو بی خیال … برو حالشو ببر که عشق واقعی در راهه. منتظرش باش تا دریافتش کنی

    Reply
  • نوامبر 8, 2007 at 2:08 ق.ظ
    Permalink

    sahlam dah dashi
    man ke be andazeye kafi daram halesho mibaram:d

    Reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *